همیشه عشق...

کائنات بر پایهء عشق بنا شده. خدا عشق است و عشق همه چیز... هرگاه عشق را در زندگی جاری کنیم،شاهد معجزه حضور خداوند خواهیم بود...

همیشه عشق...

کائنات بر پایهء عشق بنا شده. خدا عشق است و عشق همه چیز... هرگاه عشق را در زندگی جاری کنیم،شاهد معجزه حضور خداوند خواهیم بود...

...شناخت...

کودک نجوا کرد: خدایا با من صحبت کن!  

و یک چکاوک در چمن زار آواز خواند ولی کودک نشنید. 

پس کودک فریاد زد: خدایا با من صحبت کن! 

و آذرخش در آسمان غرید ولی کودک متوجه نشد. 

کودک فریاد زد: خدایا یک معجزه به من نشان بده! 

و یک زندگی متولد شد ولی کودک نفهمید. 

کودک در ناامیدی گریه کرد و گفت: خدایا مرا لمس کن و بگذار تو را بشناسم! 

پس خدا نزد کودک آمد و او را لمس کرد ولی کودک بال های پروانه را  شکست... 

و در حالی که خداوند را درک نکرده بود از آنجا دور شد.   

   

وحیده نوشت: کاش همیشه چشم دلمون باز باشه...کاش.

   

 

نظرات 24 + ارسال نظر
روانشناس شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 18:44 http://www.shadkami.blogsky.com

یووووووووووهووووووووووووووووووووو
این دفه دیگه اوووووووووووووووووول


آری ، آری
صحیح است!
اوووووول شدی!
بیا اینم کادوت:
بوووووووووووووووووووووووووووووس

مرغ عشق شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 18:56 http://yardeli.blogfa.com

یووووووووووووووووووووووووووهووووووووووووووووووووووووو
جیگر دونی خودم
چه اپ خوشدله ای کردی
کاش میشد واقعا
یا خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وحیده جون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بهزاد وپروین وخودت باز کورس گذاشتین اینجا؟
اقا بخدا ما زمین خورده سه تاتونیم
خوشحالم وب زدی
وبتو دوست دارم
بهت باز سر میزنم
اینقدر دوست دارم
دستامو ببین چقدر باز کردم

سسسسسسسسسسسسلام!
خوبی؟
چشات خوشدله میبینه عزیزم
میشه...
کورس؟!؟!؟

اختیار دارین خانوووم!
میســــــــــی.منم خوشحالم
منم اینقده دوستت داااااااااااارم!
اندازهء دستامو داری؟!

روانشناس شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 18:58 http://www.shadkami.blogsky.com

وحیدیییییییییییییییییی
چراغ یاهو ت رو روشن کن
یعنی چی!! این چه وضعیه!!!!
میل هایی که میفرستم و دریافت نمیکنی؟؟
با یاهوم میفرستم هااااااااااا!!!
خو آدرس میل ت رو درست میزنم پ چرا نیمیشه
نیدونم چرا تو رو ثبت نمیکنه
هیچ پیامی هم نمیاد؟

روشنه عزیزم!
وضع بدی نیست! درست میشه ناناسم
همون میل اولی اومده!
عزییییییییییییییییییییییییز دلم
نه پیام نمیاد...
بذار مسنجرمو بریزم بعد تلاش میکنیم بازم
حتما الان خیر نیست که وصل بشه عزیز دلم...
خیلی مطالبی که فرستادی زیبا و تامل برانگیز بود!مرسی

بچه شیر شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 19:04 http://anahno.blogsky.com


دمت گرم آپ خوشدیل یعنی این
خیلی زیبا بود
کاش میتونستیم بهتر خدای خودمونو بشناسیم!

داداشـــــــــی!
دم خودتم گرم با اون خر خوشگل!!
مرسی عزیزم
میتونیم
چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید...

روانشناس شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 19:20 http://www.shadkami.blogsky.com

چـــــــــــــــــــــــــــــــــــه خوووووووووووووشگله
عکسه رو میگم
وحیدی بلاااااااااااااااااااااا
چه وجیده نوشــــــــــــتی
خیلی خووووووووبه خدا به این راحتی باهامون جرف میزنه
انقدر رعد و برق آسمون و دوووووووووس دارم
آسمون رعد میزنه انگار منم دوس دارم بگم
یووووووووووووهوووووووووووووووووووووووو
هییی!!!
وحیدیییییییییییییییییییییییییییییی
.

.
.
.
.
.
.
.
.
خییییییییییییییییلی خوبه که تو هم اینجایی

میسی ، چشات خوشگل میبینه ناناسم
خدا همیشه باهامون حرف میزنه ولی افسوس که "ما" همیشه نمیشنویم!
.
.
آره خیلــــــــــــــــــــــــی خوبه
خیلـــــــــــــــــــی میدوسسسسسستمت جیگری
زودی بیا

ستاره پرداز یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 15:38 http://www.farniyaschool.mihanblog.com

سلام خیلی جالب بود ممنون
من هم یکی تقدیم میکنم
کودکی در کنار پنجره و غرق در رویاهای کودکی خویش...
در خیال خود سیر کرده....
گاهی دو بال فرشته برپشت خود احساس میکند.و خود را غرق در اوج آسمان آبی می یابد...
گاهی از رنگین کمان خیالش سر می خورد و دست نوازشی بر پرندگان در حال پرواز...
که ناگه خیالش دگرگون شد....
غرق در سکوت و تاریکی خود فرو رفت..
که گلوله های ریز اشک از چشمانش آرام آرام جوشید.و گونه هایش سرازیر گشت...
در دل خود یواشکی در ورود به بهشت را زد...
اما کسی در را به رویش باز نکرد رو به خدا کرد و گفت...
خدا یا دلم برای مادرم تنگ شده...
در آن لحظه احساس گرمی دستی را روی گونه اش احساس کرد..
که قطره های اشک را با نوازش انگشتانش از گونه ها یش جمع میکرد...
دست چنان محبتی داشت که نمی خواست چشمانش را باز کند....
می ترسید که شاید خوابی بیش نباشد...
با خود گفت شاید مادر باشه که پیشم برگشته به آرامی چشمانش را باز کرد...
ناگهان نوری از مقابلش شروع به پرواز کرد تا خوش را به خورشید رسانید..
و برگ های درختان نیز پرده را بر او کشیدند...
کمی با خود فکر کرد...
گفت خدایا چقدر مهربانی که مرا هم فراموش نکرده ای..

خیلی ممنون ، بسیار زیبا بود.
اما یه تفاوت اساسی با داستان من داشت!
کودک قصهء من خدا رو به هیچ عنوان درک نکرد ولی کودک قصهء شما با تمام عشقی که تو وجودش بود ، خیلی قشنگ خالقش رو درک کرد.
در واقع داستان من تمثیلی بود از انسان هایی که با "ندیدن" جلو میرن و در کمال تعجب فکر میکنن میبینن!
ایشالا خدای مهربون همه مون رو لایق بدونه و چشم دل تک تکمون رو باز کنه...
چه کسی که بهش نزدیکه و چه کسی که فرسنگ ها ازش فاصله داره

بچه شیر یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 15:43 http://anahno.blogsky.com

آجی میگم فک کنم عنوانت قبلا اینجوری بود
شناخت...
الان شده
...شناخت...
آره یا نکنه بازم توهم زدم
آجی همین الان یه کشف کردم
این شکلکه پسره
اینم آجی دوقولوشه
چشاشونو نیگا مث همه
خواهره حجابشو رعایت کرده

توهم نزدی داداشی
آآآآماااا!
یه اشتب داشتی!
قبلا اینجوری بود => شناخت
الان اینجوریه =>...شناخت...
تنوع طلبیه دیگه!!!
یهو دیدی فردا عکسشُ عوض کردم!
بلـــــــــه بلـــــــــه!
حجابُ خیلی باحال اومدی!!
پس دیگه ازین شکلک واسه توصیف حالتت استفاده نکن!!
آخه دختره خب!!!

نونوچه یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 18:42 http://nonoche.blogsky.com

نههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!!! بالاخره وبلاگ زدی عشقی!!!

بابا تبریک!!!

ای وای ، ببین چی میبینم!!!!
یه نونوچه خوشجیل میبینم!!!!
خوش اومدی ، صفا آوردی
آآآآآرررررهههههههههههههههه جیگر!!
میسی ناناسم

نونوچه یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 18:45 http://nonoche.blogsky.com

لینکت کردممممممممممممممممممم تا بهت سر بزنم

قفونت عسیسم

مریم یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 20:45 http://www.sooskesiah.blogsky.com

خیلی خیلی قشنگ بود مرسی از پست نارت

خواهش میکنم...مرسی از تو که سر زدی عزیزم

سهیل یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 23:28 http://setareyesoheyleman.blogfa.com

سلام .
خیلی قشنگ بود
گنجشک به خدا گفت لانه ی کوچکی داشتم ارامگاه خستگی ام بود سرپناه بی کسی ام بود
طوفان تو ان را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بودم
خدا گفت ماری در لانه ات بود . لانه ات را از تو گرفتم تا جانت گرفته نشود . همه کارای خدا از رو حساب و کتابه و همشون حکمت دارن اینم نتیجه گیری اخلاقی داستان
شاد و موفق باشی ابجی گلم

سلام
نتیجه گیریت کاملا درست بود
معلومه که حساب کتاب داره! بر منکرش لعنت
شاد و موفق و عاشق باشی داداش من

بچه شیر یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 23:32 http://anahno.blogsky.com

شک داشتم
شناخت یا شناخت...
میگم کودک متجه نشد رو درست چون
کودک متوجه نشد
------------------------------------------
سیلووووووووووووووووووم
آجیییییییییییییییییییییییییییییی
حالا آجی یه چی دیگه هم کشفیدم قالب نظرات رو نگاه چون
ایول چمن برعکس شده
-----------------------------------------
آجی لینک آپلودشو میفرستی
اگه خواستی اینجا آپلودش کن
mediafire.com

-----------------------------------------
id ildk[,vd pvt ldckl jh x,lhv fai
هی همینجوریحرف میزنم تا طومار بشه
آجی میدونی منفی در منفی میشه مثبت
پس
()- میشه توصیف حالم وقتی لازم شد استفاده موچونم
میدوستمت

اشکال نداره داداشی ، مهم اینه که اشتباه انتخاب کردی!!
درست شد داداشی!
میگم تو که اینقدر نکته سنجی...
ادامه شو میام وبت میگم!
چه چمنایی!
تر و تازه!
آدم یاد دشت و دمن میفته!
-----------------------------------------------------
داداشی لینک آپلود چی رو بفرستم؟!؟!؟
----------------------------------------------------
کاش هر منفیی به این راحتی + بشه!
پس همیشه باید ()- استفاده کنی ها!
من بیشتر

ستاره پرداز دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 00:19 http://www.farniyaschool.mihanblog.com

سلام این داستان را خودم برات نوشتم .اولین نسخه اش هم تووب شما نوشتم.امیدوارم خوشت بیاد .در ضمن آپم بدو بیا

سلام.
آفرین به شما
پس خوش به سعادت وبلاگ من
اوووومدم

مرغ عشق دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 18:33 http://yardeli.blogfa.com

علوس ملوس
خوشگل ملوش
چشاش خوشدل
خودش عسل
دلش قشنگ
قدش بلند
قرررررررربووووووونش برم

یووووووووووووووووووووهووووووووووووووووووو
عزیییییییییییییییییییییییییز دلم
از کجا فهمیدی قدم بلند؟!
خدا نکنه خانوم خانوما

بچه شیر دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 19:26


نکته سنج نیستم
حیفه , وبلاگت به این خوشدلی یه حرف جا بذاری
وبلاگ من در به داغونه زیاد مهم نی
چشم اونایی که گفتی درست موچونم
آجی ببخشید نی دونم کی بود گفت لینک آهنگه رو برات میفرستم
فک کنم چت روم بود فک کردم قرار بود تو آپلود کنی
کلا یادم نی
میگم
بازم یادم رفت همه چی


قفونت برم من.میسیییییییی
چرا مهمه!
من قرار بود برات آهنگ بفرستم! ولی حرفی از لینک نبود!!
عزیییییییییییییزم
مهم نیس! زیاد فکر نکن داداشی

نونوچه دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 19:28 http://nonoche.blogsky.com

سک سک!!!
دااااااااااااااااااااااااااااااالی!!!
قایم شدم بیا منو ببین!!!
واسم اس زده بودی متوجه آدرس وبلاگت نشدممممممممم!!! از وب پروین فهمیدم!!! نونوچه به گیجی من فقط تو نونوچه ستان پیدا میشه!!!

هه پروین به بیماری نت مبتلات کرد به اعتیاد ما نتیا خوش اومدی

موفق و موید باشی ناناسمممممممممممممممممممم

سسسسسسسسسلام!
تو قایم بشی هم عشق تو وجودت داد میزنه کی اینجاس!
خوفـــــــــــــی عسیسم؟
اوخی!شاید من خیلی سر و تَهشو قیچی کردم!!
بیماری؟!!
تو فکرش بودم ولی خب وقت نمیکردم!
بعد امتحانا تا دیدم تنور داغه ، چسبوندم!!
میسی ناناسی
عااااااااشق باشی گلکم

بچه شیر دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 19:58


مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آجیییییییی جون


خواااااااااااااااااااههههههههههشششششششش میکنم داداشــــــــــــــــــــــــــــــــــی

نانازک سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 00:28

سیلوم دیدی پیدات کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!سک سک مطلب جون داری بود با این کاش موافقم اما کاش یادبگیریم ندونم کاری و کم کاریمون پشت این(کاش)بیچاره پنهون نکنیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!به امید اون روز

یووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووو
سسسسسسسسسسسسسلام
ای وای دارم چی میبینم؟!
یه نانازک ناز ناز میبینم!
سک سک
من و تو همیشه همو پیدا میکنیم نفسی
احسنت!
به این میگن نکتهء استادانه!
استاد بفرمیوووو!

بچه شیر سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 01:46

آجی اونایی که گفتی درست کردم ولی یکیشو پیدا نکردم
که درستش کنم
اینو میگم:خوشش باد => خوشش بیاد
تازگیا چقد لوس شدم هی گریه میکنم
اینجوری بهتره
کاری با داداشی نداری؟
بای

عزیییییییییزم
حالا که آپ کردی مهم نیست شیطون
لوس؟!؟!
بهزاد و لوسی؟!
نه عزیزم برو حسابی خوش بگذرون
بای.بای

روانشناس سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 13:36 http://www.shadkami.blogsky.com

یوووووووووووهووووووووووووووووووو
سیلووووووووووووووووووووووووووووووووووم
چیطوری بلااااااااااا
انقده ذقیده و مذوق شدمی که نگو
بالاخره جمع سه نفره مون تکمیل شد
هووووووووووووورااااااااااااااااااااااا
خیییییییییییییییییییییییلی خوبه اینجوری
وحیدییییییییییییییییییی
خیلی خوش میگذره اینجا
چه من عاشق این عکسه شدما
خیلی قشنگه
حس آزادی و رهایی و مثبت بودن میده
اون آهنگه رو با جی میلم برات میفرستم بگوش
امروز زمان انتخاب اوحد هامون مشخص میشه
برم یه سر بزنم ببینم چه خبره تا یادم نرفته
خعلیییییییییییییییییی میدوسمت

یووووووووووووووهووووووووووووووو
سسسسسسسسلام
ت اباشه از این ذوقیدنا
آره ، بالاخره جمع شدیم ، ایشالا جمع پربارتر از گذشته باشه
جووووووووووووووووووووونم؟
دل به دل لوله کشیه ، عکسه هم عاشق تو شده
آره! موافقم
دیدم متننش آموزنده س ولی منفی ! گفتم بذار ازین وری جبران بشه!
اینا هم مارو گشتن!!حالا خوبه یه خط میخوان بنویسن تاریخ فلان!!
اگه سه خط میشد چقدر طول میکشید!؟
دیگه سر زدنش با تو! هر وقت تاریخا اومد به منم بخبر
منم خیـــــــــــــــــــــلـــــــی دووووووووسّت دارم نازنین من

هیچ مهم نیست سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 23:49 http://mohemnisthich.blogfa.com

جز عشق هر چه هست ضلالست و گمرهی
از بنده راه راست ز عشق است تا خدا

...

سلام دخترم...
آخر شما خودتان که فرمودید(مهم نیست)...حال آنچه مهم نیست که در لینکواره گذاشتن ندارد..
(لبخند)

سلام
آخ که با این شعر زیبا حرف دل من رو گفتید
...
مزاح جالبی بود
ولی در عین مهم نبودن ، کاملا مهمه

بچه شیر چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 11:51


مریم چهارشنبه 12 بهمن 1390 ساعت 15:28 http://sooskesiah.blogsky.com

خیلی قشنگ بود وحیده جون
راستی آپما

اووووووووووومدم

علی پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 07:31

عادت نکردن به چیزی خود نوعی عادت است،پس مجبوریم به عادت کردن. ..اماکاش به خوب چیزی عادت کنیم...

و عادت نکردن عادت خوبیست!
اتفاقا من فکر میکنم که به چیزهای خوب هم کمتر باید عادت کرد!
البته بحث "خدا" جداست.
چون تنها چیزی که میشه بهش انس گرفت ، فقط خداست.
و خداست که سرتاسر خوبیه.
منظور من از گذاشتن این پست این بود که به چیزها یا آدم هایی که سر راهمون قرار میگیرن ، نباید چسبید!
اگر واقعا طالبشون هستیم ، باید رهاشون کنیم.
و لحظهء شیرین رسیدن درست همون لحظهء رها کردنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد