رسیده ایم پر از رنج راه تا دریا
خوشا یکی شدن رودها خوشا دریا
نه ما،نه من،نه تو؛او نقطهء سرانجام است
بیا که بی من و تو ما شویم و ما دریا...
من و تو چشمهء باران ابر او بودیم
از ابتدا دریا بود و انتها دریا
به قلب خود برس ای گوش ماهی دلسنگ
ببین هنوز صدا می کند تو را دریا؟
بگو به چشمهء از من جدا که نزدیک است
زمان روشن پیوستن تو با دریا
(فاضل نظری)